امروز میخواهم روایت گر داستانی از قلب آمریکا در روزهای آرام و آفتابی سال ۲۰۰۱ باشم.
مارکوس شریدان،قهرمان اصلی داستان ما،ایده تاسیس شرکتی با هدف طراحی و ساخت استخر و جکوزی را با یکی از صمیمی ترین دوستانش به اشتراک گذاشت و با برپایی این شرکت،راهی را آغاز کرد که حتی لحظه ای تصور نمیکرد پایانش اینطور رقم بخورد!
مارکوس و شریکش،نام “ریور” که معادل فارسی آن “رودخانه” است،را برای شرکت خود انتخاب کردند و کار خود را به صورت جدی شروع کردند.حدود ۱۶ کارمند روزانه در این شرکت مشغول فعالیت بودند و ماهانه حدود ۶ سفارش جدید ثبت میشد.وظیفه معرفی و گسترش نام شرکت نیز،بر عهده رادیو و تلویزیون بود که با مبالغ نه چندان پایین،موظف به ارائه تبلیغات میشدند. سال ها از فعالیت شرکت گذشت و روند پیشرفت “ریور” از نظر تعداد مشتری و مبلغ درآمد تحسین برانگیز بود.
اما حدود سال ۲۰۰۸،دوران رکود اقتصادی برای دولت و مردم آمریکا شروع شد و این اتفاق تاثیر جدی و مستقیمی روی شرکت مارکوس و فعالیت هایش داشت.
میزان سود شرکت به شدت افت کرد و مشتریان یکی یکی از دست میرفتند،میانگین سفارش های ثبت شده ماهانه،در بهترین حالت به عدد ۲ رسید و با شروع سال ۲۰۰۹ شرکت “ریور” در آستانه ی ورشکستگی قرار گرفت.
زمستان سال ۲۰۰۹،در حالی که شرکت و مدیرانش درگیر چگونگی پرداخت هزینه های جاری و حقوق کارمندان بودند،چهار نفر از مشتریانی که قراردادی با مبلغی بیش از ۵۰ هزار دلار داشتند،از تصمیم خود صرفه نظر کردند و پول خود را پس گرفتند.
سخت ترین دوران زندگی مارکوس –به گفته ی خودش- آغاز شد و حدود سه تا چهار هفته متوالی تمام هزینه های شرکت از حساب شخصی او پرداخت میشد و در همان حین بود که با یک حساب سرانگشتی متوجه شد،امکان پرداخت هزینه های تبلیغات توسط رادیو و تلویزیون دیگر برای شرکت امکان پذیر نیست.
بله،آفتاب موفقیت شرکت “ریور” غروب کرده بود و چیزی تا سقوط کامل سرمایه مارکوس و دیگر شریکانش باقی نمانده بود.
آخرین دیدگاهها